امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

من و مامان و بابام

لحظه های شیرین با تو بودن 4

این روز های من و پسرم ؛ صبح که از خواب بیدار میشویم شال و کلاه میکنیم و میریم خونه مامان جونینا و تا 8 شب اونجائیم آخه بابایی داره فیلمنامه جدیدش را مینویسه و باید خونه خلوت و آروم باشه . پسر نازنین من هم انگار عادت کرده و صبحها آماده رفتن به خونه مامان جونه .  وقتی میرسیم خونه مامان جون تندی خودشو ازبغل من رها میکنه بغل مامان جونو کارهای روز مره خودشو آغاز میکنه ؛ پسر خوشملم اینقدر ناز علو میکنه تلففنو بر میداره میذاره روگوشش و کلی راه میره و حرف میزنه ؛ قربون حرف زدنهای شیرینت برم عزیز ترین . تازه پسرم کلمه نه رو بلد شده البته فعلا" جای کلمه اره سرش را به نشانه تائید چند بار پائین میاره . دایره وازگان پسرم : نی نی . عمه ، داله یا همون...
28 مهر 1391

لحظه های شیرین با تو بودن 3

سلام پسر عزیزم پسرم خالق زیباییهای کودکانه . خونه مامان جونینا پسرم داره یخچال رو بازرسی میکنه . چقدر زبیاست لبخند فرشته ای که تمام وجود من با او معنا می گیرد . ...
18 مهر 1391

روز کودک

سلام کودک عزیزم روزت مبارک حس مامان برای امیرحسین عزیزم تمام کودکیهایم در خاطرم هست ؛ از یاد نبرده ام چقدر بازیگوشانه بود کودکیم تمام بازیهای کودکانه و شعر های کودکی هنوز هم دلتنگ کودکیهایم مانده ام . کاش می شد زمان به عقب برمی گشت و من کودکی را در کودکیهایم جستجو می کردم . کاش می شد دوباره کودک شوم مثال یک کودک . کاش می شد ...  
16 مهر 1391

لحظه های شیرین با تو بودن (2)

پسر نازنینم حالا دیگه داره راه میره . کلی هم بازیگوش شده . عاشق سرک کشیدن تو آشپزخونه و باز کردن در کابینتهاست و من و باباش همش به دنبالش . اسباب بهازیهای محبوبش قابلمه ها با درب هاشون ملاقه و قاشق و چنگال . میخواد خودش غذا بخوره و قاشقشو به دهانش میبره اما اگه تو قاشقش غذا باشه  تا به دهان مبارکش برسه خالی میشه چون قاشق زرا بر میگردونه . پسر تاج سرم عاشق بازی کردنه و با باباش و و همه ی اطرافیان ش فو تبال بازی میکنه و نازنینم گل عهم میزنه و شادیش برای خوش دست هم میزنه . عاشق ور رفتن با کامپیوتر. و بیشتر موس و صفحه کیلد براش جذاب هستند . پسرم داره تلاش میکنه حرف بزنه اله اکبر میکنه و الهی شکر میگه و قتی بهش میگی کو کو دستای نازشو جلوش می...
28 شهريور 1391
1